تفکرات من

وبلاگی برای بیان بخشی از عقاید،تفکرات،تجربیات و مشاهدات من

تفکرات من

وبلاگی برای بیان بخشی از عقاید،تفکرات،تجربیات و مشاهدات من

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

پرنده ها پرواز می کنن و آزادی شون یعنی پرواز. ولی در مورد آدم ها آزادی یعنی این که هر کس افکار دست و پا گیر و عقاید نادرست رو از ذهنش دور کنه. یکی از مواردی که باعث میشه آدم ها احساس خوبی داشته باشن ازاد شدن از بند یک تفکر نادرسته. به عنوان مثال فرض کنید به هر دلیلی یه نفر انجام دادن یه کاری که بد نیست رو بد بدونه. مثلا بگه من دوست دارم همیشه خودم تنهایی کار کنم و دوست ندارم با یه تیم کار کنم. این شخص به تدریج توی زندگی به مرحله ای می رسه که دیگه دوست نداره از کسی کمک بگیره و دلش می خواد همه کارهاش رو خودش انجام بده. این عقیده به خودی خود بد نیست، ولی وقتی حالت افراطی پیدا می کنه شخص رو تبدیل به یک انسان منزوی و پرخاشگر می کنه. که زیاد دوس نداره با آدم ها تعامل داشته باشه، خود رای میشه، نمی تونه کارهای بزرگ بکنه چون کار بزرگ نیازمند کار گروهی و تیمیه و مواردی از این دست. حالا اگر روزی بنیان فکری شخص متحول بشه و این مرز و محدودیت فکری رو برداره، شیرینی ای رو احساس می کنه که بالا تر از حس پروازه. حس آزادی از قفس اون فکر.

چطور می تونیم از بند یک محدودیت فکری آزاد بشیم؟ به نطر من یکی از کارهایی که میشه انجام داد خوندن کتاب های مختلف و تماشای فیلم های متفاوته. باید بدونیم انتخاب های دیگه ای هم وجود داره، فکرهای دیگه ای هم وجود داره، کارهایی دیگه ای هم برای انجام وجود داره. شاید یکی از دلایلی که وقتی حالم خوب نیست فیلم تماشا می کنم همین باشه. دیدن یه دنیای دیگه، یه تفکر دیگه، یه سری آدم دیگه حال آدم رو بهتر می کنه و زندگی رو آرام تر. یک راه دیگه بودن با آدم های خوش فکر و دارای ذهن بازه. یکی از وب سایت هایی که خوندنش حالم رو خوب می کنه و خیلی چیزها بهم یاد میده وبلاگ محمدرضا شعبانعلیه. اولین باری که یک پست از ایشون رو خوندم پستی بود درباره شب قدر و این که شب قدر رو چجور میشه گذروند. نوشته بودن که در شب قدر شاید بهترین کار تفکره.تفکری که تعبد رو به دنبال داشته باشه. الان گشتم تا اون پست رو پیدا کنم ولی نتونستم. این پست رو پیدا کردم که مربوط به سال 94 ه و مطمئنا این پست نبوده. چون چند سالی میشه که مشتریک فید وبلاگ ایشون و بعد از اون متمم هستم. 

  • تفکرات من
  • ۰
  • ۰
یکی از مینیمال هایی که احتمالا این روزها هر کس حداقل یک بار در شبکه های اجتماعی دیده، اینه که تفکرات هر کس میانگین تفکرات پنج نفر از نزدیک ترین افرادیه که باهاشون مراوده داره. این روزها بیشتر از قبل دارم این موضوع رو حس می کنم. نمی خوام تاثیر خود شخص رو توی زندگیش کم رنگ کنم یا نادیده بگیرم. ولی واقعا اگر نزدیک ترین افرادی که دائما با اون ها هستی، باهاشون صحبت می کنی و در حال شنیدن عقایدشون هستی، سطح فکری بالایی داشته باشن تو هم به تدریج همگام با اون ها ارتقا پیدا می کنی و اگر اون ها افراد کوته فکری باشن، هدفی برای زندگی نداشته باشن، هدف داشته باشن ولی راه رسیدن به اون رو درست و سالم انتخاب نکرده باشن و مواردی از این دست، میانگین تفکراتشون سطح فکری تو رو هم پایین میاره. 
پژوهشگری رو در نظر بگیرن که در محیط آکادمیکی فعالیت می کنه که افراد به دنبال علم و پژوهش هستند، براشون مهمه که state of the art  فیلد کاری خودشون رو بدونن، انگیزه دارن برای این که دنیا یا دنیاهای جدیدی رو کشف کنن. وقتی توی این چنین محیطی باشی ناخودآگاه به تو هم القا میشه که باید راه درست رو بری و بعد از مثلا یکی دو سال پژوهش و تحقیق و آزمون و خطا و پیاده سازی، ماحصل کارت میشه یک مقاله بین المللی عالی توی رزومه ت . اما نقطه مقابل اون دانشجویی رو در نظر بگیرین که توی محیطی داره کسب دانش می کنه که اساتید برای ارتقای رتبه خودشون نمره درسشون رو مشروط به داشتن یک مقاله می کنن که اون هم باید به شیوه سرهم بندی و در عرض حداکثر یک ماه نگارش بشه. دانشجوهایی که پول می دن و چپ و راست مقاله چاپ می کنن بدون این که تلاشی کرده باشن و مقاله شون ارزشی داشته باشن و به صورت تصاعدی مقالات توی رزومه شون رشد می کنه. یا مثلا  افرادی رو در نظر بگیرین که براشون مهم نیست که چه اتفاقاتی میفته تا یه مقاله چاپ میشه بلکه هدفشون اینه که فقط چاپ بشه. کسی که توی محیط دوم باشه طبیعتا به تدریج روحیه پژوهش توش ضعیف میشه و نمیشه انتظار یه کار عالی ازش داشت. 
زیاد صحبت می کنیم از این که جامعه بد شده و همه فلان شدن و بهمان. به نظرم هر کس باید از خودش شروع کنه و سعی کنه خودش خوب باشه. نتیجه این تصمیم فقط به خود شخص برنمی گرده. میانگین فکری نزدیک ترین هاش رو هم بالا می بره. بالا رفتن میانگین فکری نزدیک ترین کسانش، میانیگین فکری نزدیک ترین های اون ها رو هم بالا می بره و همین طور به صورت شبکه ای، میانگین های فکری رشد می کنن و به تدریج جامعه مون جای بهتری برای زندگی میشه. 

پی نوشت 1: باورم نمیشه. الان رفتم فیدهام رو چک کنم دیدم محمدرضا شعبانعلی پستی گذاشته که مربوط به همین موضوعه. چند روزی بود که این فکر توی ذهنم بود، یه جورایی میشه گفت یکی از مصداق های بارزش (همین مثالی که توی متن زدم) برام اتفاق افتاده بود و می خواستم بنویسم ولی امروز حوصله کردم و نوشتم. 

پی نوشت 2: شاید یکی از دلایلی که کتاب جهان هولوگرافیک نوشته مایکل تالبوت علی رغم شبه علمی بودنش من رو جذب کرد، مثال هایی بود که توی اون کتاب زده بود و برای من توی دنیای واقعی اتفاق افتاده بود. یکی از بارزترین مثال هاش این بود که می گفت گاهی در فاصله زمانی کوتاه اتفاق هایی برای آدم میفته که به هم ربط دارن، در حالی که اون قدرها اتفاقات محتملی نبودن. دقیقا مثل الان. چند روزیه به موضوع میانگین فکری افراد و ارتباطش با اطرافیان فکر می کنم، با تمام وجودم لمسش کردم، بالاخره امروز پستش رو نوشتم و بعد در وب سایت شعبانعلی هم پست مشابهی دیدم. 

پی نوشت 3: احتمالا یک روز درباره کتاب جهان هولوگزافیک، بخش هاییش که برام قابل قبول و شگفت انگیز بود، و بخش هاییش که نمی تونم قبول کنم خواهم نوشت. 
  • تفکرات من